..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..
..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..

..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..

منابع طبیعی-بیابان زدایی-محیط زیست

تنها 5 تا 10 درصد از جمعیت حیات وحش کشور باقی مانده است!

هشدار جانورشناس برجسته ایران:


تنها 5 تا 10 درصد از جمعیت حیات وحش کشور باقی مانده است!


جانورشناس و کارشناس برجسته محیط زیست ایران با بیان اینکه وضعیت حیات‌وحش در کشور بسیار وخیم است، افزود: در حال حاضر تنها 10 تا 15 درصد حیات‌وحش پارک ملی گلستان و پارک ملی بَمو باقی مانده است.


هوشنگ ضیائی در گفت‌وگو با ایسنا، افزود: طی دو سه سال اخیر جمعیت حیات‌وحش در مناطق آزاد به کلی از بین رفته و حتی در برخی مناطق حفاظت شده نیز تنها 5 تا 10 درصد از جمعیت حیات وحش باقی مانده است.


وی ادامه داد: اکنون از گله‌های بزرگ 10 هزار راس کل، بز، قوچ، میش و آهوی وحشی در استان‌های شیراز، بوشهر و آذربایجان چیزی باقی نمانده است.


این کارشناس ارشد حیات وحش سرشماری و تهیه آمار دقیق از حیات‌وحش کشور را اولین اقدام برای جلوگیری از ادامه روند نابودی آنها دانست و افزود: پس از تهیه آمار دقیق باید با بررسی شرایط پروانه‌های شکار و صید را صادر کرد چرا که صید و شکار بی‌رویه دلیل اصلی کاهش جمعیت حیات‌وحش کشور است.


ضیائی تصریح کرد: متاسفانه اکنون در بیشتر نقاط به جای آمارگیری و مطالعه، سالانه پنج درصد به جمعیت سال گذشته اضافه کرده و به عنوان آمار حیات‌وحش اعلام می‌کنند؛ در صورتی که این کار باید با کمک مردم محلی، طبیعت گردان و حتی شکارچیان انجام گیرد.


به گفته وی با استفاده از کمک مردم محلی و شکارچیان از شکار بی‌رویه حیوانات جلوگیری می‌شود چرا که وقتی شکارچی مشاهده کند دیگر حیوانی باقی نمانده، شخصا دست به شکار حیوانات نخواهد زد.


ضیائی با بیان اینکه علاوه بر تعداد حیات‌وحش باید ترکیب آنها را نیز محاسبه کرد، افزود: به طور کلی نسبت حیوان نر بالغ بر ماده باید یک به چهار باشد و اگر تعداد حیوانات نر کم شود، بسیاری از حیوانات ماده از بچه‌دار شدن محروم خواهند شد.


وی اضافه کرد: اکنون در بسیاری از نقاط کشور تعداد میش‌هایی که زایمان نکرده‌اند بسیار زیاد است که این مسئله حفظ این گونه گیاهی را با مشکل مواجه خواهد کرد.


این استاد دانشگاه تاکید کرد: اگر در یک منطقه تعداد سم‌داران مانند کل، بز، قوچ، میش، آهو، گوزن، جیبر و مرال از 200 راس کمتر باشد، حتی اگر این جمعیت حفاظت شود هم طی 100 سال به کلی نابود خواهد شد چرا که با خانوادگی شدن جفت‌گیری و تغییرات ژنتیکی تعداد زاد و ولدها بسیارکاهش می‌یابد.


این کارشناس ارشد حیات وحش ادامه داد: این در حالیست که در ایران نه دسته‌های 200 تایی بلکه دسته‌های 10، 20 تایی سم‌دار داریم.


ضیائی تاکید کرد: برای حفاظت از حیات‌وحش و افزایش آنها باید تمام مردم بسیج شوند تا در اینصورت پس از افزایش جمعیت و برقراری ارتباط میان جمعیت‌های مختلف مساله مشکلات ژنتیکی و توقف زاد و ولد حیوانات نیز حل شود.


ایسنا

راز شکار در دنیای جانوران

جانورانی که گوشت خوارند و طعمهء خود را شکار می کنند ، برای شناسایی و حمله به طعمهء خود از حس های یکسانی استفاده نمی کنند . یعنی اینکه هر کدامشان برای این کار توانایی های خاص خودشان را دارند .  برای مثال

حس بینایی : عقاب و شاهین برای شکار کردن شان از قدرت بینایی شان استفاده می کند . چشمهای آنها درست مانند یک دوربین شکاری عمل می کند . عقاب و شاهین علاوه بر دید عمومی شان یک لنز خاص نیز در میان چشمشان دارند که روی شکار مورد نظرشان تنظیم می شود و آنرا بسیار نزدیک و با کیفیتی خوب و دقیق مشخص می کند

حس شنوایی : برخی دیگر از جانداران برای شناسایی طعمهء خود و شکار آن از حس شنوایی شان بهره می گیرند . ساختار شنوایی و گوش این قبیل جانوران به مراتب پیشرفته تر ، کاملترو دقیق تر از انسان است . برای مثال ، پرنده ای مانند جغد نه تنها قدرت شنوایی اش فوق العاده بالاست ، بلکه می تواند گوش خود را صرفا” روی صداهای مختلفی که توسط  طعمه اش ایجاد میشود متمرکز کند و کاری به کار دیگر صداهای محیط نداشته باشد . با یک چنین حس شنوایی قوی یی ، جغد می تواند تکان خوردن هر موجودی روی زمین ، لایه های زیر زمین و حتی زیر آب را بخوبی بشنود و موقعیت آن را تشخیص بدهد

حس بویایی : بسیاری از حیوانات برای ارسال پیام به همنوعان خود یا برای نشانه گذاری های مختلف ، موادی یا بوی خاصی را از بدن خود ترشح می کنند . بوهای مختلف در واقع علائم یا رد پاهایی هستند که در هوا بجا می مانند . از طرفی دیگر ، بسیاری از حیوانات هم از طریق بوکشیدن می توانند نقطهء حضور یا محل تردد طعمه شان را شناسایی کنند و یا آنرا تعقیب نمایند . در نتیجه حس بویایی ابزاری بسیار کارساز برای شناسایی شکار است . برای مثال ، حس بویایی روباه در مقایسه با انسان فوق العاده قوی تر و پیشرفته تر است و با همین توانایی است که غذا و شکار خود را می یابد

حس لامسه : جانورانی مانند بند پایان از طریق لمس زمین ، آب ، گیاهان و غیره ، می توانند حضور یا عبور و مرور شکار خود را حس کند .برای مثال رطیلی می تواند راه رفتن و تکان خوردن حشرات مختلف را شناسایی کند و محل دقیق حضور طعمه اش را نیز مشخص کند . در واقع پاهای این قبیل جانوران مجهز به نوعی لرزه نگار بسیار پیشرفته است

حس گرما بینی : حس شگفت انگیزی که در برخی از جانوران هست و در انسان نیست ، حس گرما بینی است . به این ترتیب که این جانوران قادرند در تاریکی مطلق نیز طعمه های خون گرم خود را به شکل واضحی ببینند . مارها از این جمله اند .  سیستمی که امروزه به عنوان سیستم مادم قرمز و دید در شب از آن استفاده میشود در واقع نسخه برداری از همین توانایی مارهاست

حس بازخوردگیری - اکوگیری : این حس نیز برای انسان قابل درک نیست اما بهرحال بسیاری از جانوران از آن برای شناسایی و شکار طعمه شان از آن استفاده می کنند . بازخوردگیری به این شکل است که حیوانی مانند خفاش ، دلفین و یا نهنگ  ابتدا صدایی را با فرکانسی بسیار بالا در محیط خود ( چه در  دریا ، چه خشکی و چه در هوا ) پخش می کنند . این صداها پس از برخورد با اجسام مختلف ، منعکس شده و به گوش جانور باز می گردند .  اینجاست که خفاش یا دلفین متوجه میشوند که شکارشان دقیقا” در کجا و در چه موقعیتی قرار دارد . سیستم رادارهایی که امروزه از آن بهره می بریم نیز بطور کامل با الهام گیری از همین حس اختراع و ساخته شده اند

سایر حیوانات چه می کنند؟

برخی دیگر از حیوانات شکارچی از یک چنین توانایی هایی که در بالا ذکرشان رفت محرومند . در نتیجه مجبورند برای شکار کردن طعمه های خود و ادامهء بقایشان به راههای دیگر متوسل شوند . برای مثال حیوانی مانند یوزپلنگ از قدرتی که در سریع دویدن دارد استفاده می کند . او ناگهان به سمت شکاری که در نظر گرفته است با نهایت قدرت و سرعت می دود . اگر توانست آنرا به چنگ آورد ، برده است . اما اگر شکار از دستش گریخت ، دیگر از نفس می افتد و نمی تواند به سراغ شکاری دیگر برود . برخی دیگر از جانوران قادر به دویدنی با سرعت یوزپلنگ نیستند ، در نتیجه ترجیح می دهند که خود را استتار کنند و برای شکارشان در کمین بنشینند . آنها همین که طعمهء خود را نزدیک دیدند ، بسوی آن می جهند . ماهر ترین جانوری که در کمین شکارش می نشیند ، پلنگ است . اما شیر هر دو خصوصیت را با هم دارد . یعنی آنکه هم بعد از یوزپلنگ سریع ترین شکارچی دنیاست و هم اینکه بعد از پلنگ کمین کار ترین جانور عالم محسوب میشود . گروه دیگری از جانوران به تنهایی قادر به شکار طعمه شان نیستند در نتیجه بطور جمعی به شکار می روند . گرگها از آن جمله اند . برخی از جانداران نیز مسلح هستند و با نیش خود طعمه شان را می کشند ، یا بی حس می کنند و سپس آنرا می خورند . برخی از مارها و نیز همهء عقرب ها نمونه هایی از این دست جانوران هستند

ببرها را ببرید باغ وحش ، شیرها را هم بیاورید منزل ما


وقتی آدم خوشی زیر دلش بزند ، دست به کارهایی می زند که بعد در آن می ماند که چه کند؟ دستگاههای مختلف حکومتهای دنیا هم گاهی از همین کارها می کنند . نمونه اش همین سازمان حفاظت محیط زیست مملکت گل و بلبل خودمان است . مدتی پیش با بوق و کرنا و دبدبه و کبکبه ، دو قلاده ببر بدبخت و بیچارهء سیبری را از روسیه آوردند تا در منطقهء میانکاله رها ساخته و نسل منقرض شدهء ببر مازندران را از نو احیا کنند . ظاهرا” از نظر حضرات مدیران این سازمان بی خاصیت ، همهء مشکلات محیط زیست کشورمان حل شده بود و فقط مانده بود احیای نسل منقرض شدهء ببر مازندران که آنهم بحمدالله با آوردن دو ببر بیچاره و بخت برگشتهء روسی  به ایران حل شد . ما که البته می دانستیم حرفمان خریداری ندارد اما از همان اول داد و فریاد راه انداختیم که ای مدیران عزیز سازمان حفاظت محیط زیست! اولا” اگر این ببرها زاد و ولد هم بکنند آنچه که تکثیر میشود ببر سیبری است و نه ببر مازندارن ، یعنی اینجوری نیست که اگر در کشورمان خر قبرسی را تکثیر کنیم خوشحال بشویم که نسل خر مکزیکی را احیا کرده ایم . ثانیا” این ببرهای سیبری بدبخت در هوای سرد و یخبندان سیبری زندگی کرده است و شما میخواهید آنها را در هوای گرم و شرجی و دم کردهء شمال ایران ول کنید و خدا را خوش نمی آید این زبان بسته ها از گرما هلاک شوند . ثالثا” شمال ایران جنگلهای سیبری نیست که در هر چهارصد کیلومتر مربع آن فقط یک آدم زندگی کند . در شمال ایران زیر هر بوته ای را که نگاه کنی صد نفر مشغول کار و زندگی و بدبختی شان هستند و اگر این ببرها را ول کنید روزی چهار پنج نفراز هموطنان شمالی ما را می گیرند می خورند . و آخر اینکه اگر بخواهید محل زندگی این ببرها را نرده کشی کنید ، محصور کردن منطقه ای به آن بزرگی کار آسانی نیست . تازه ، آوردن و ول کردن دو جانور که به معنی “احیای نسل ” آنها نیست . در بسیاری از شهرهای بزرگ ممالک خارجه ، مناطق بسیار وسیعی را به شکلی طبیعی ساخته اند و در هر کدام از آنها چندین  راس از جانوران مختلف را رها کرده اند تا مردم بیایند و با ماشینهای شخصی شان وارد آنجا شوند و از میان حیوانات مختلف بگذرند ، اما هیچکدام از این کشورها به صرف داشتن دو قلاده که سهل است ، حتی ده قلاده از یک جانور هم ادعای احیای نسل آن را نمی کند . بهرحال کسی حرف ما را گوش نکرد و ببرهای سیبری را آوردند و در منطقهء میانکاله رها کردند 

 عکس بالا : ببرهای سیبری در کشورشان زندگی خیلی خوبی داشتند

ظاهرا” تا چند روز اول اوضاع خوب پیش می رفت ولی بعد اعلام کردند که ببرها گرمشان شده و باید با پنکه و کولر خنکشان کنیم . یک مدت بعد گفتند که ببرها در آنجا قادر به شکار پیدا کردن نیستند ، در نتیجه خودمان باید هر روز برایشان گوشت و خوراکی ببریم تا طفلکی ها گرسنه نماندند . دست آخر هم فرمودند  که نرده هایی که به دور محل زندگی ببرها کشیده ایم دو متر هستند در صورتی که آنها می توانند از روی نرده های چهار و نیم متری هم بپرند! حالا بیا و درستش کن .. دیروز رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشورمان بالاخره اعلام کرد  نتوانستیم ببرهای سیبری را در محیط طبیعی نگهداری کنیم و آنها را عاقبت به باغ وحش تهران منتقل کردیم . اما از همه جالبتر اینکه ایشان در همان گفتگو اعلام کرده است در زمینهء تهیهء اعتبارات لازم ( یعنی همان پول تهیه نان و گوشت آن دو ببر بدبخت) دچار مشکل شده ایم و از مجامع جهانی! انتظار داریم در این خصوص به ما کمک کنند . من نمی دانم خرج نان و گوشت این دو ببر بیچاره - که به ضرب و زور از خانه و زندگی شان در روسیه جدایشان کرده و به ایران آورده اند - مگر چقدر میشود که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشورمان از مجامع جهانی در این خصوص انتظار کمک دارد؟ به این ترتیب ببرهای بیچاره که داشتند در جنگلهای سیبری زندگی شان را می کردند حالا باید هر روز توی قفسشان بنشینند و به در زل بزنند تا مثلا” سازمان ملل برایشان چهار کیلو گوشت و نیم کیلو برنج بیاورد . اصلا” این سازمان حفاظت محیط زیست که نمی تواند خرج و مخارج دو توله ببر را تامین کند ، چه لزومی داشت با آنهمه تبلیغات اعلام کند میخواهد نسل ببر را در مازندران احیا کند؟ و چه معنی داشت که آن دو جانور زبان بسته را با ساز و دهل و بوق و کرنا به ایران بیاورند که حالا بخواهند اسیر قفسشان کنند و از مجامع جهانی! انتظار داشته باشند خرج نان و آبشان را بدهد؟ 

عکس بالا : ببرهای بیچاره داشتند توی سیبری زندگی شان را می کردند . آنها را بزور به ایران آوردند

عکس فوق : این قفس ببرها در باغ وحش تهران است . بدبخت ها را از جنگلهای سیبری به کجا آوردند

عکس بالا : قرار بود این ببر را در یک جنگل باز رها کنند . حالا بیچاره اسیر قفس شده است

حالا از همه خوشمزه تر اینکه رئیس این سازمان همچنان ول کن طرح های پرستیژی و عجیب و غریب و غیر قابل اجرا و تخیلی  تشکیلاتش هم نیست و در پایان همین صحبتی که ضمن آن گفته بود ببرهای بدبخت روسی را آخرش به درون قفس باغ وحش انداخته ایم ، اعلام کرده است که میخواهیم بزودی طرح احیای نسل شیر منقرض شدهء ایران را هم در خوزستان براه بیندازیم! ظاهرا” قرار است بعد از بدبخت کردن دو ببر سیبری حالا بروند دو شیر بیچارهء هندی ایرانی تبار را هم از بیشه های زیبای آن کشور بگیرند و به خوزستان بیاورند . با این اوصافی که می بینیم ، لابد بعد از مدتی هم اعلام می کنند که نه جایی برای نگهداری شیرهای هندی داریم و نه می توانیم خرج خورد و خوراکشان را تامین کنیم . در نتیجه من می دانم که این شیرهای بیچاره آخرش در ولایت بنده – یعنی خوزستان – آواره میشوند

عکس بالا: سازمان حفاظت محیط زیست بعد از ببرهای سیبری حالا می خواهد به سراغ شیرهای هندی برود

پیشنهادی به سازمان حفاظت محیط زیست ایران

با توجه به اینکه ما خودمان اهل خوزستان هستیم و شیرهای هندی ایرانی هم اصالتا” همولایتی ما و بچهء خوزستان بوده اند – و قاعدتا” یک قوم و خویشی دوری با هم داریم – به رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران پیشنهاد می کنم بجای آنکه اول این دو شیر بدبخت را بیاورند در دشتهای خوزستان ول کنند و بعد از چند روز بگویند خرج و مخارجشان را نداریم بدهیم ، سنگین تر این است که آن دو بیچاره را مستقیما” بیاورند تحویل بچه های ما در خوزستان بدهند تا مهمان خودمان باشند و دیگر از مجامع بین المللی درخواست کمک نکنیم و بابت چهار کیلو گوشت هم منت سازمان ملل و شورای امنیت را نکشیم . هر چه باشد ما هم بهرحال در ولایتمان یک کلبهء درویشی داریم و بالاخره یک لقمه نانی هم پیدا میشود که با شیرهای بدبخت و بیچاره ای که از هندوستان به آن قشنگی به زور آورده میشوند ، بنشینیم و دور هم بخوریم . خلاصه آقای سازمان حفاظت محیط زیست ایران! حالا که می خواهید بعد از احیای نسل ببر مازندران نسل شیر خوزستان را هم احیا کنید پس لطف کنید و کار آخرتان را همان اول بکنید . یعنی اینکه ببرها ببرید را باغ وحش ، شیرها را هم بیاورید منزل ما.


خانه هایشان را ویران می کنیم تا بمیرند

تصویر بالا : یوزپلنگ ایرانی برای زنده ماندنش و گریز از دست ما ، سر به کوههای خشک و کویرها و بیابانهای ایران گذاشته

است . با اینحال هر کجا که می رود او را می یابند و می کشند . تصور می شود کمتر از پانزده یوزپلنگ دیگر را زنده باقی گذاشته ایم . تمام آمارهایی که تعدادی  بیشتر از این را نشان می دهند دروغ هستند

——————-

لابد شنیده اید که می گویند نسل فلان جانور منقرض شده است . یا اینکه می گویند تعداد فلان پرنده آنقدر کم شده است که نسلش در معرض انقراض قرار گرفته است؟ معنی چنین جملات تاسف باری این است که ما انسانها یا آنقدر آنها را کشته ایم که دیگر از آن جانوران و پرندگان زیبا دیگر کسی زنده باقی نمانده است یا آنکه بلایی برسرشان آورده ایم که دیگر ادامهء حیات و زندگی برایشان امکان پذیر نیست . دربارهء شکارهای بی رحمانه و قتل عام های جانوران بسیار شنیده ایم اما کمتر کسی به علت دوم اشاره می کند . آن جنایتی که جرمش کمتر از شکار و کشتن جانوران نیست ” از بین بردن محل زیست ” آنهاست

تصویر بالا : حکومت ما درختهای بلوط را قطع می کند و به زیر آب می برد تا سد بسازد . سنجابها که جایی برای زندگی

 ندارند ، آواره و گرسنه میشود . بعد ما مردم ایران آنهایی که زنده مانده اند را می گیریم و می فروشیم و می خریم و در قفس می کنیم . ما از شکنجه و حبس کردن و کشتن جانوران بی پناه و بی گناه لذت می بریم

———————-

زیستگاه جانوران یعنی چه؟

یک جانور – چه حیوان ، چه پرنده ، چه ماهی و چه هر نوع دیگر – در محیطی زندگی می کند که شامل همهء عناصر و ابزار و عوامل و امکانات لازم برای ادامهء حیاتش هست . گاهی این محیط زندگی بسیار کوچک است و آن جانور بنا به اندازه و جثه و نیازی که در این دنیا دارد خودش و فرزندانش را در آن جای می دهد و غذای اندکی هم پیدا می کند و در آن زندگی اش را ادامه می دهد . یک خرگوش می تواند همهء زندگی اش در یک لانهء کوچک و چند بوته و علفزاری اندک خلاصه شود . از آنسو ، پرنده ای مانند لک لک ممکن است برای دسترسی به غذا و دور شدن از فصل سرما و یخبندان ، هزاران کیلومتر را مهاجرت کند و فرزندش را در سرزمینی دور به دنیا بیاورد و با تغییر فصل ، برای یافتن غذا به قاره ای دیگر و سرزمینی دورتر بازگردد . اما همهء جانوران قادر به گریز از دست مرگ و مهاجرت به سرزمین های امن و دور نیستند . اگر ما انسانها به محل زندگی جانوران حمله کنیم ، یا منبع تغذیه و غذاهایش را از بین ببریم ، آنها دیگر جایی برای زندگی کردن وغذایی برای خوردن ندارند . وقتی جانوری احساس کند دیگر نمی تواند در نقطه ای به زندگی اش ادامه بدهد یا آنکه دیگرغذای برای خوردن پیدا نکند ، سعی می کند به محل دیگری برود و با محیطی جدید که یافته است خود بگیرد و حتی به خوردن غذاهایی جدید عادت کند تا بتواند زنده بماند .  وقتی که ما درختان جنگل را قطع می کنیم و دشتهای خرم و سرسبز را تبدیل به شهر و شهرک و ویلا می کنیم ، وقتی که ما در میان دشتی آرام و سرزنده جاده می کشیم ، وقتی در کوهساران سد می زنیم و رودخانه ها را خفه می کنیم و کوهپایه ها و درهای ساکت و امن و آرام را زیر آب می بریم ، وقتی که دریاچه و سواحل دریاها را جولانگاه هیولای صنعت و تردد ماشین آلات می کنیم ، جانوران بی پناه شده برای زنده ماندن خود و فرزندانشان دیگر چاره ای جز کوچ و رفتن به جایی دورتر از ما انسانها و ماشین ها ندارند . برای مثال ، یوزپلنگهای ایران برای نجات از دست بی رحمی های ما آوارهء دشتها و کویرهای خشک و سوزان شده اند . سنجاب های ما که درختان بلوطشان را برای سدسازی های غیر علمی و زیانبار یا جاده سازی های غیرضروری و ضد محیط زیست از بین برده ایم آوارهء کوههای خشک و سوزان شده اند . ماهی های و دلفین های سواحل جنوبی مان برای در امان ماندن از سیلاب پسمانده های صنعتی و سمومی که صنایع نفتی و پتروشیمی مان به خلیج فارس می ریزند ، به سمت آبهای عمیقتر و تهی تر رفته اند . پرندگان مهاجری که هر ساله به کشور ما می آمدند دیگر جایی برای زندگی کردن در ایران برایشان باقی نمانده است و به سرزمین هایی دورتر کوچ می کنند . این آخرین راهی هست که جانوران برای ادامهء حیات و زندگی کردن برایشان باقی مانده است

تصویر بالا : پلنگ ایرانی دیگر جایی برای زندگی کردن ندارد . او به هر کجا که می گریزد باز به دست مردم ما کشته

 میشود . در کشور ما تنها کمتر از بیست پلنگ ایرانی زنده مانده اند و همهء آمارهایی که تعدای بیشتر از این را نشان می دهند دروغ هستند

————————

تنها بخش بسیار بسیار کوچکی از طبیعت ایران به عنوان “مناطق حفاظت شده” باقی مانده اند . معنی این حرف آن است که تقریبا” دیگر هیچ کجای ایران برای جانوران امن و آرام نیست و کسی از آنها و محل زندگی شان و فرزندانشان حفاظتی نمی کند . در میان جوامع مترقی ، مردم محبت کردن و حس دوست داشتن را با طبیعت و جانوران آغاز می کنند و از همان کودکی مهر و محبت جانوران و محیط زیست را به دل می گیرند . نمونه و مصادیق این فرهنگ را می توان در کتابهای قصه ، نقاشی ها ، فیلمها و کارتونهایی که برای کودکانشان می سازند دید . اما در فرهنگ ما جانوران را نه به شکل دوستانی معصوم و زیبا بلکه به عنوان غذاهایی متحرک تلقی می کنند . ما هنوز هم حیوانات را به دو دستهء “حلال گوشت و حرام گوشت” تقسیم بندی می کنیم و یک آهو را به عنوان جانوری مناسب کباب شدن و یک اردک را بهترین مادهء لازم برای تهیهء فسنجان می بینیم . ما درختان و جنگل هایمان را به شکل چوب و دشتهای سرسبزمان را به عنوان زمینی مناسب برای ساختن ویلا و آپارتمان می بینیم و کلا” طبیعت را غنیمتی می دانیم که به چنگمان افتاده است و باید تا آنجا که می توانیم غارتش کنیم

تصویر بالا : پرندگان ایران دیگر در آسمانها و تالابهای ما هم  امان و پناهی ندارند . سدسازها ، جاده سازها ، شهرک سازها

و صنعت سازها زیست گاههای طبیعی آنها را خشکانده و ویران

کرده اند . خود این جانوران بی پناه نیز به هر سویی که می گریزند باز توسط ما به دام افتاده و سر بریده میشوند و یا آنکه در حین عبور از آسمان با گلوله هایمان هدف قرار گرفته و کشته میشوند

————————-

با یک چنین دیدگاهی و با یک چنین فرهنگی که ما داریم ، در طبیعتمان و محیط زیست طبیعی مان دیگر جایی برای جانوران باقی نمی گذاریم . ما تا جایی که توانستیم حیوانات و پرندگان بی پناه ایران را کشتیم و شکار کردیم و آنقدر این جنایت را ادامه دادیم تا از بسیاری از آنها حتی یکی را زنده باقی نگذاشتیم و نسلشان را منقرض کردیم . در موج حمله و هجوم جدیدی که راه انداخته ایم اینبار محل زیست و زندگی آنها را هدف گرفته ایم . روندی که به عنوان توسعهء صنعتی و کشاورزی ، عمران و گسترش تولیدی ، جاده سازی ، سدسازی ، لوله کشی ، شهرک سازی ، چوب بری ، ماهی گیری نوین و امثال اینها در پیش گرفته شده اند . در این شیوه ، تنها چیزی که بهایی و ارزشی ندارد محیط زیست است . با ویران کردن محیط زیست و طبیعت زیبا و خدادادی ایران ، حیات وحش و جانوران ایران روز به روز و بیشتر از گذشته بی پناه ، سرگردان ، گرسنه ، وحشت زده و آواره می شوند . سازمان ملل متحد سال جاری میلادی را سال حمایت از انواع گونه های جانوری اعلام کرده است . در این سال آنچه که در کشور ما گرامی داشته نشد و کسی به آن نپرداخت همین حق حیات و زندگی جانوران بود . در سراسر ایران همه با هم به جان محیط زیست افتاده اند . با ویران کردن طبیعت ، ما عملا” زیست گاه و محل زندگی و منابع آب و تغذیه و خانه های جانوران و پرندگان مان را ویران می کنیم تا بمیرند

تصویر بالا : این سیاهگوش ایرانی چندین سال است که در قفسی کوچک و در پارک پردیسان تهران زندانی شده است .

 زیستگاه طبیعی جانوران ایران را با حمله به طبیعت و ساختن سد و جاده و شهرک و کارخانه ویران کرده ایم . وقتی هم که این جانوران بی پناه را در حال گریز می بینیم ، گرفتارشان می کنیم و می کشیم و یا اینکه مانند این سیاهگوش ماده در قفس می اندازیم تا بتدریج و در اسارت  بمیرد . کسی به فکر جانوران  بی زبان و بی پناه ایران نیست

آخرین خبر

مسئولین پروژهء حفاظت از یوزپلنگ آسیایی ، آخرین تعداد وجود یوزپلنگ در زیست گاه های پنج گانه این جانور در ایران را ۷ یوزپلنگ بالغ و ۱۲ توله یوزپلنگ دانستند . البته این مسئولین محترم به جای کلمهء ” یوزپلنگ بالغ ” از واژهء “خانواده یوزپلنگ ” استفاده کرده اند تا در ذهن مخاطبین خود تعداد این جانوران را انبوه و بیشتر از آنچه که هست نشان دهند . بهرحال ، با همین آمارهای اعلام شده نیز تعداد یوزپلنگهای ایران زیر بیست قلاده باقی می مانند . بنده همچنان معتقد هستم ادعای وجود نوزده قلاده یوزپلنگ در ایران دروغ است و میزان واقعی بسیار کمتر از این تعداد است . دیگر اینکه مسئولین پروژهء حفاظت یوزپلنگ ایران بجای تاسف ، با شادی و خوشحالی گفته اند که یک یوزپلنگ در طول سال صدها هکتار را برای زنده ماندنش درنوردیده است تا زنده بماند . این آقایان محترم وجود – به ادعای خودشان - نوزده یوزپلنگ بالغ و توله هایشان در کشورمان و فرار و آوارگی و بی پناهی این جانوران بیچاره و طی طریق کردن صدها هکتاری شان در سال برای گریز از دست ما مردم ایران را نشاندهندهء وفور و پویایی آن یوزپلنگهای نگون بخت دانسته اند .

معامله پلنگ ایران با ببر روسیه،‌نشانه بی تدبیری سازمان محیط زیست

پرده نخست : پارک ملی گلستان ،‌گل سر سبد پارک های ایران که از نظر غنای تنوع زیستی در ایران حرف اول را می زند سالهاست که در آتش ندانم کاری سازمان محیط زیست و سوء مدیریت در این سازمان می سوزد و متاسفانه هنوز هم سایه شوم تخریب بر سر این پارک ،‌سنگینی می کند .

گلستان اولین پارک ملی ایران است ،‌ گلستان تنها منطقه از مجموع ۲۰۰ منطقه تحت حفاظت سازمان محیط زیست است که این سازمان سند ۶ دانگ مالکیت آنرا در اختیار دارد. گلستان یک هفتم تنوع گیاهی ایران و ۵۰ درصد تنوع جانوری ایران را تنها در مساحتی به اندازه ۹۰ هزار هکتار در خود جای داده است . پارک ملی گلستان تنها نقطه در ایران است که در محدوده ۹۰ هزار هکتاری اش هم جنگل دارد ،‌هم دشت و استپ و هم تالاب ! بله تالاب هم دارد! گلستان همه چیز دارد فقط یک چیز ندارد ! گلستان مدیر مدبر و مسئول و دلسوز ندارد . گلستان متولی دلسوز ندارد .

اینقدر که ۵ سال است به بهانه ترمیم یک جاده مرگبار ،‌ در حال تخریب است و هیچ کس در سازمان محیط زیست دم بر نمی اورد که آخر چرا ترمیم جاده به جای دو سال شده ۵ سال و هنوز هم تمام نشده؟ چرا جاده به جای عرض ۱۱ متر شده ۵۰ متر ؟ چرا یک جاده ۱۱ متری ۴۰ متر شانه خاکی دارد ؟ چرا ۱۰ تا پل عظیم داره ؟ چرا دیواره های ۶ متری بتونی داره ؟ چرا تخریب جنگل و پوزه داره ؟ چرا مصالح جاده از بستر رودخانه دوغ در داخل پارک تامین می شه ؟ و یه عالمه چراهای دیگه ؟ اصلا کسی می دونه چرا تابحال کسی از مدیر استان گلستان نپرسیده که مگر این پل ها یک شبه ابجاد شد ؟ شما کجا بودید که ندیدید؟ چرا همه دیدند الا شما ؟ اصلا چند بار تابحال به پارک رفتید ؟

پرده دوم : در چنین شرایطی که گلستان دیگر عملا از دست رفته و سازمان محیط زیست با وجود همه اهرم های قانونی معتبرش خودش را در برابر استاندار گلستان (که به تازگی نماینده تام الختیار احمدی نژاد در مورد تعیین تکلیف جاده پارک ملی گلستان شده)،‌ بانده می بیند ، و یه جورایی بی خیال گلستان و خیلی جاهی دیگه مثل سرخه حصار و خجیر و ... شده ، خبر می رسد که آقایان در حال اهدای سه پلنگ ایرانی به روس ها و دریافت سه ببر تحت عنوان ببر سیبری هستند . ضمن اینکه گویا قرار شده در همین کنار گوشه ها و همین روزها دو راس آهو هم به شیخ نشین قطر اهدا شود!

خب ! اینکه قرار است سه پلنگ به روس ها بدهیم ،‌اصلا محل بحث نگارنده و بسیاری از کسانی که به این طرح انتقاد دارند نیست. نوش جون روس ها ! شاید پلنگ های ایران در روسیه آخر عاقبت به خیر بشند و از گوشه تنگ و تاریک قفس های باغ وحش ها و ادارات محیط زیست نجات یابند .

اما پرسش این است :

آقای محمدی زاده ،‌رییس محترم سازمان محیط زیست

آقای دکتر صدوق ،‌ معاون محترم تحصیل کرده و قدیمی سازمان محیط زیست

آقای ضیایی،‌مشاور محترم با تجربه و بیابان رفته سازمان محیط زیست

۱- اصلا ببر سیبری به چه درد ما می خورد ؟ می خواهیم ببرها را کجا ببریم ؟ مرگ نه اینکه اگر پلنگ در روسیه منقرض شد و ببر در ایران ،‌به دلیل تخریب زیستگاه بود ؟

مگر نه اینکه اگر شیر ایرانی منقرض شد به دلیل تخریب زیستگاهش بود ؟

مگر نه اینکه اگر گوزن زرد در دز و کرخه منقرض شد به دلیل تخریب زیستگاهش بود ؟

حال قرار است ببرهای محترم سیبریایی در کدام منطقه امن و در کدام جنگل جلگه ای و در کدام قسمت ایران رها سازی شوند ؟

برای ببر زیستگاه فراهم کردید که امروز با روس ها یادداشت تفاهم برای اهدای پلنگ و دریافت ببر امضا کردید ؟

شنیدیم که قرار است ببرهای سیبریایی (تازه اگر ببر سیبریایی باشد و سر سازمان راکلاه نگذارند و ببرهای با نژادهای مختلط تحویل ایران ندهند! ) را به میانکاله در استان مازندران ببرید!

آقای ضیایی !

شما که بهتر از هر کس دیگری می دانید که ببر مثل پلنگ و یوز نیست ! ببر اگر به انسان حمله کند ،‌ مثل پلنگ نرم و با ظرافت برخورد نمی کند. اصلا مگر ما در میانکاله زیستگاه بکر و دست نخورده و به دور از انسان هم داریم که می خواهید ببر را به میانکاله ببرید ؟!

در میانکاله دهها واحد دامداری و کانون های انسانی است . در پیرامون میانکاله بیش از ۹۰۰۰ نفر سکنه است . چطور می خواهید ببر را به میانکاله ببرید ؟ ببر و شیر ایران در شرایطی منقرض شد که ایران در ان روزها شاید ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر جمعیت داشت اما مروز بیش از ۷۵ میلیون جمعیت داره که الا ماشاء الله همه ایران را هم صاحب شدند ! ببر را کجا می خواهید ببرید؟؟؟

آقای دکتر صدوق عزیز!

اگر هم که قرار است ببرها را داخل قفس و یا محوطه فنس کشی شده قرار دهید ،‌مگر همین شما نبودید که بارها و بارها در جلسات مدیریتی و در حضور خبرنگاران و کارشناسان گفتید :فنس کشی ممنوع است و دیگر بودجه و اعتباری برای فنس کشی نمیدهیم و اجازه فنس کشی هم نمی دهیم؟

پس با کدام رویکرد مدیریتی و مطالعاتی دست به چنین معامله ای زده اید ؟

آقای محمدی زاده عزیز!

شما بارها گفتید که نسل ببر مازندران را احیا خواهید کردید . اینکه شما دوست دارید نسل ببر را احیا کنید با اینکه آیا واقعا این امر شدنی است زمین تا آسمان فرق دارد . نیت شما خیر است اما علی رغم همه اظهاراتتان که می گفتید ما برای هر کارمان کار کارشناسی می کنیم و بدون مطالعه کاری انجام نمی دهیم در تضاد است .

اگر ادعا می کنید که کار کارشناسی انجام دادید بفرمایید از زمان پدید آمدن چنین ایده ای در ذهن شما تا زمان انعقاد تفاهم نامه بین شما و وزیر محیط زیست روسیه که امروز بود ،‌چند ساعت کار کارشناسی ،‌چند بار بازدید میدانی ،‌ با حضور کارشناسان داخلی و خارجی انجام شده؟ چند صفحه گزارش از این مطالعات بیرون آمده است ؟ اصلا نظر کارشناسان دفتر حیات وحش را پرسیدید ؟ اصلا نظر کارشناسان دفتر زیستگاهها و نظر اساتید دانشگاهی را پرسیدید که اساسا چند وجب جنگل جلگه ای حفاظت شده در جنوب دریای خزر برایمان باقی مانده است که بخواهیم ببر در آن رها کنیم ؟

جنگل های میان بندمان هم تخریب شده چه رسد به جلگه ای ! پس ببر را کجا و در کدام زیستگاه می خواهید احیا کنید؟

آیا پیامدهای اجتماعی و امنیتی و اقتصادی ورود ببر به ایران و نگه داشتن آن در قفس یا فنس را محاسبه کردید ؟ اگر هم نیت تان رها سازی آن در طبیعت است آیا براورد اعتبار برای پاکسازی اراضی میانکاله و محیط پیرامونی آن از سکنه و بافت انسانی کردید؟

اصلا هیچ فکر کرده اید اگر یکی از این ببرها از محوطه فنس کشی شده در میانکاله، به هر دلیلی موفق به فرار شود با توجه به اینکه از توان شنا کردن هم برخوردار است و با توجه به اینکه غذایی هم در منطقه ندارد تا بخورد ،‌اگر به هزاران انسانی که دراین منطقه و پیرامون آن ساکن هستند حمله کند چه اتفاقی می افتد ؟

ما امروز به دلیل کمبود طعمه شاهد ورود پلنگ به حریم روستاها و زد و خورد این جانور با مردم هستیم . آیا این کم نیست که حالاباید نگران حمله ببر هم باشیم ؟ می دانید اگر چنین اتفاقی بیافتد چه تبعات اجتماعی و امنیتی سوئی برجا خواهد گذاشت و چه هجمه عظیمی علیه حیات وحش بدبخت ابن مرز و بوم به راه خواهد افتاد ؟ برای یک گرگ بدبختی که سال گذشته در یکی از شهرهای استان همدان به روستا حمله ور شده بود تا دو توله اش را که در دست روستاییان بود نجات دهد ،‌ستاد مبارزه با گرگ با حضور بسیج و محیط زیست و فرمانداری تشکیل شد و با تفنگ و چماق موتئور سواران راهی دشت و بیابان و گوهستان شدند تا گرگ ها نابود کنند و موفق هم شدند چون ۱۱ قلاده گرگ (اگر اشتباه نکنم )و شگ وحشی را کشتند . می دانید اگر چنین اتفاقی در جامعه طبیعت ستیز و حیوان گریز ایران بیافتد دیگر این فقط ببرهای نور چشمی شما نیستند که نابود می شوند بلکه هر چه گرگ و شغال و پلنگ و گربه وحشی و ... هم هست نابود می شوند؟

آقای محمدی زاده !

سازمان متبوع شما ،‌ یکماه قبل پلنگ و سیاه گوش و کل و بز و گوزن زردی را که در پارک پردیسان نگهداری می شد  تنها به این دلیل که از پس تامین هزینه علوفه چهار تا بز و گوزن و  تامین گوشت دوتا پلنگ و سیاه گوش بر نمی آمد مفت و مجانی و با خواهش و التماس به باغ وحش بابلسر و مشهد واگذار کرد. حالا چطور است که می خواهید ۳ قلاده ببر سیبریایی را با کلی هزینه فنس کشی منطقه و کلی هزینه تامین خوراک برای این سه ببر نگهداری کنید ؟

می گویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ! لازم نیست نسل گونه ای را که ۶۰ سال است منقرض شده احیا کنید! شما جلوی انقراض نسل یوز را بگیرید همه ایران و نسل های بعدی این سرزمین شما را دعا می کنند. شما سنگ استخراج نفت و گاز در پارک ملی کویر را به سینه نزنید و بگذارید کویر به عنوان یکی از آخرین پناهگاههای یوز ایران ،‌حفظ شود ،‌احیای نسل ببر پیشکش ! امروز همه ۸ گونه گربه سان ایران به اضافه خرس سیاه و گوزن زرد و آهو و قوچ لارستان و  دهها گونه کمیاب پرندگان ایران در معرض نابودی و خطر انقراض قرار دارند ،‌جلوی انقراض آنها را بگیرید . چرا که هنوز امیدی به نجات این جانوران هست . چون هنوز زیستگاهشان ۱۰۰ درصد تخریب نشده و می توان آن را احیا کرد.

بخدا قسم هیچ اشکالی نداشت اگر تنها و تنها به خاطر ملاحظات سیاسی و دستورات بالادستی ها بدون هیچ چشم داشتی پلنگ را به روس ها دو دستی تقدیم می کردید و می دادید و ببر هم نمی گرفتید! چرا که تبعات ورود ببر به ایران و پوچ و بی ارزش بودن اهداف پشت سر آن و هزینه های غیر قابل تصور برای نگهداری آن خارج از حد تصور است .

احیای نسل ببر در مازندران تنها یک خیال واهی است . وقعی نیست که چرا پلنگ دادید هر چند برای همین هم اگر قرار باشد اظهار نظر شود ،‌خیلی حرفا برای گفتن هست اما گویا مبادله پلنگ و ببر بین ایران و روسیه بیش از آنکه تصمیم ایران برای احیای نسل ببر باشد ،تنها خواست و اراده روس ها برای داشتن پلنگ بوده و این خواسته را وقتی به ایران اعلام کردند ایران هم با آغوش باز و بی چون چرا پذیرفته و حالا برای اینکه دهن معترضان محیط زیستی مثل من و امثال من بسته شود که چرا قبول کردید و چرا پلنگ دادید بحث ببر هم را پیش کشیدید که پس پلنگ می دهیم و به جاش ببر می گیریم .

در حالی که توان نگهداری ببرها را هم نداریم چه رسد به احیای نسل ببر ! از همه مهمتر اینکه اکوسیستم هم امروز بعد از گذشت چند دهه، توان پذیرش و میزبانی ببر را ندارد چون کاملا از بین رفته است .

به جای ببر ،‌ هواپیمای اطفای حریق جنگل و یا گردنبند ردیاب ماهواره ای می گرفتید!!

آقای محمدی زاده ،‌حق آن بود که اگر پلنگ ایرانی امروز وجه المصالحه امورات سیاسی کشور شده ،‌ لااقل در قبال این موضوع و به جای دریافت ببر ،‌ درخواست همکاری های فنی و کارشناسی از روس ها می کردید. مثلا می گفتید چند دوره آموزشی مدیریت پارکداری با حضور کارشناسان سازمان محیط زیست برایتان در روسیه برگزار می کردند و یا گردنبندهای ردیاب ماهواره ای برای ردیابی یوزپلنگ هایمان از آنها می گرفتید . یا هواپیمای آب پاش و مخصوص اطفای حریق جنگل از آنها می گرفتید!

اینها چیزهایی است که به درد ما می خورد . چون سالهاست که به دلیل تحریم اقتصادی ،‌ جنگل های ما در آتش می سوزند اما نمی توانیم هواپیماهای مخصوص اطفای حریق از جایی خریداری کنیم و یا اینکه به دلیل تحریم ،‌گردنبند ردیاب ماهواره ای به ما نمی دهند . اینطوری هم سازمان محیط زیست از هواپیماهای اطفای حریق برای مقابله با آتش سوزی هایی که هر ساله صدها هکتار از جنگل های پارک ملی گلستان و جنگل های دنا در زاگرس را از بین می برد ،‌استفاده می کرد و هم در مواقع لزوم این هواپیماها را به سازمان جنگل ها و مراتع کشور هم اجاره می داد تا برای اطفای حریق جنگل ها از انها استفاده کنند . آخر ببر به چه درد ما می خورد ؟

 مدیریت محیط زیست با مدیریت باغ وحش متفاوت است

متاسفانه درد این است که امروز شیوه مدیریت در سازمان محیط زیست به جای مدیریت اکوسیستمی و مدیریت حیات وحش به مدیریت باغ وحشی تبدیل شده . تا وقتی که مجید خان یزدانی ،‌همسر خانم جوادی بود همین آش و کاسه بود و حالاهم که ایشان رفته ،‌ مدیران جدید جای آنها را گرفته اند.

چرا ؟ چون آقایان فکر می کنند وظیفه شان حفاظت از گونه ها در قفس و محوطه فنس کشی است . در حالی که این وظیفه باغ وحش ها است نه وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست .

مدیریت باغ وحشی که نیازی که به داشتن پست معاونت ریاست جمهوری ندارد . اما وقتی رییس سازمان محیط زیست همزمان معاون رییس جمهور هم می شود یعنی اینکه وظیفه اش بسیار خطیرتر و بزرگتر از این است که ۳ تا ببر را در قفس در میانکاله نگهداری کند و هر دو سه روز یکبار یک خر سر بریده یا ۴۰ -۵۰ کیلو گوشن گاو را جلوی آنها بیاندازد تا نوش جان کنند .

مدیریت سازمان محیط زیست یعنی اینکه جلوی تخریب اکوسیستم را بگیرد . جلوی تخریب پارک ملی گلستان را بگیرد ،‌جلوی انقراض یوز و گوزن را بگیرد ،‌زیستگاه این گونه ها را دودستی حفظ کند نه اینکه به ثمن بخس به همه ارگانها و نهادهای دولتی واگذار کند و بعد هم بگوید :

مملکت نیاز به توسعه جاده دارد ،‌

مملکت نیاز به نفت و گاز و پتروشیمی دارد

مملکت سیمان و کارخانه سیمان می خواهد

فلان نماینده مجلس جاده می خواهد

فلان آقا پتروشیمی در گلستان می خواهد

اون یکی شن و ماسه مفتی برای توسعه بندر نوشهر می خواهد . حالا مهم نیست که کوههای حفاظت شده البرز مرکزی را می تراشند یا حریم ذخیره گاه جنگلی زربین حسن آباد را! مهم این است که پیمانکار خاک می خواد و چون گردنش هم کلفت است و دوست نداره پول بده ماسه بخره ،‌پس بذار کوه و تپه های حفاظت شده ما را در البرز مرکزی شمالی بتراشه !!

تعاونی فلان وزارتخانه خانه و مسکن می خواهد .....

بخدا قسم این مدیریت نیست !

در شگفتم که چرا کارشناسان سازمان محیط زیست سکوت اختیار کرده و خود را به تصمیمات خلق الساعه و بعضا غیر کارشناسی مدیران بالادستی وانهاده اند . همه مهر سکوت روی دهان خود زده اند و جسارت دو دقیقه صبحت کردن در برابر مدیرانشان را از دست داده اند . کارشان فقط شده نق زدن پیش خبرنگاران و پچ پچ کردن بین خودشان که دیدید فلان شد و بهمان شد .

بابا شما را بخدا حرف بزنید ،‌نظر بدهید ،‌ حتی اگر به حرفتان گوش نکردند ،‌حتی اگر از شما نظر نخواستند ! شما بگویید شاید این بندگان خدا هم قانع شدند و نقطه نظرات کارشناسی شما را گوش کردند و اجرا کردند . اما متاسفانه امروز اینطور نیست . یا کارشناسان سکوت کرده اند و یا اگر هم حرف می زنند تنها و تنها برای کسب رضایت مدیرانشان و برای خوشایند آنها حرف می زنند و هر چه آنها بگویند تایید می کنند . مثلا کارشناسانی که تاهمین پریروز در زمان دلاور نجفی و خانم جوادی سنگ فنس کشی و تکثیر در اسارت را به سینه می زدند همچین که دکتر صدوق آمد، چون میدونستند اون از فنس کشی خوشش نمی اید به جرگه مخالفان فنس کشی و تکثیر در اسارت پیوستند .

می بینید ! درد محیط زیست ما این است که حرف هایمان به جای اینکه کارشناسی باشد تنها برای برای خود شیرینی و کسب موقعیت و حفظ ارتباط با فلان مدیر و ... است .

دلم برای طبیعت ایران می سوزد ! ای کاش سازمانی که اینقدر به فکر احیای نسل ببر است به فکر حفظ یوز و نجات یوز از خطر انقراض بود .

آقای محمدی زاده ! بخدا اینگونه نیست که شما فکر می کنید نسل یوز دیگر در خطر انقراض نیست ! بخدا اینگونه نیست که شما ادعا کردید و گفتید :" در سایه دولت نهم نسل یوز از ۵ تارسید به ۷۰ تا " نه در سایه دولت نهم که در سایه دولت هشتم هم نشد ۷۰ تا !! بهتر است بدونید در سایه دولت نهم اتفاقا طرح حفاظت از یوز و حمایتهای مالی اش هم متوقف شد و زیستگاهها بسیار آسیب دید به خاطر نبود اعتبار و بودجه .

بخدا هنوز هم کسی به طور قطعی نمیدونه چقدر یوز داریم . اصلا گیرم که ۷۰ تاباشه این به معنی برون رفت از بحران نیست . تا وقتی این جمعیت به ۲۰۰ تانرسه از بحران خارج نشده ! و افزایش جمعیت به ۲۰۰ تا هم با حرف و کلام نیست . می شه ۳ سال دیگه هم گفت در سایه دولت دهم جمعیت یوز شد ۲۰۰ تا ! اما از حرف تا عمل خیلی تفاوت وجود داره ،‌

ای کاش به جای صرف هزینه برای بردن روس ها و دیدن پارک ملی گلستان ،‌خودتان و معاونانتان قبول زحمت می کردید و برای تماشای تخریب های صورت گرفته در پارک ملی گلستان به گلستان می رفتید ،‌ای کاش برای بررسی جاده گلستان شما و معاونانتان به پارک ملی می رفتید ،‌هر چند الان که مدیران و کارشناسانتان می روند نیک می دانم که هرگز واقعیت را آنطور که در گلستان هست نمی بینند ! چون نمی خواهند ببینند .

بله! می توان ،‌جاده با عرض  ۶۰ متر را ۱۱ متر دید ! می توان رودخانه تغییر مسیر داده شده و تنگ شده را دید و ادعا کرد این رودخانه از ابتدای آفرینش همین قدر بوده ! می توان تخریب جنگل را دید و بعد ادعا کرد" ۴ تادرخت که بیشتر نبوده !"

می شه لاشه بی جان دهها گونه ارزشمند جانوری را بر بستر جاده گلستان دید و بعد توجیه کرد که " در روز صدها نفر انسان در جاده ها کشته می شوند و شما سر تصادف ۴ تا جانور موندید معطل !" می شه مثل مسئولان استانداری گلستان که روز پنجشنبه در جمع معترضان به تخریب پارک ملی گلستان سخن می گفتند ،‌ادعا کرد که اصلا هیچ تغییر اکولوژیکی در پارک رخ نداده و جاده سازی که تموم شد دور و بر جاده را شخم می زنیم تا درخت و بوته در بیاد !

بله می شه مفهوم تغییرات اکولوژیکی را که سالهاست در کتابهای درسی و دانشگاهی تدریس می شود و مورد توافق مجامع علمی دنیا است ،‌ یک شبه و به خواست یک نفر تغییر داد و تغییر اکولوژیکی را آنگونه تعریف کرد که مثلا استاندار گلستان می خواهد! 

بله می شود چشم از روی همه حقایق و واقعیت ها و همه تخریب ها و سوء مدیریت ها از گذشته تاکنون بست و آینده را همانگونه دید که مدیران نالایق گذشته دیدند . می شود از سر تقصیرات یک مدیر استانی برای چشم پوشی از تخریب های پارک ملی گلستان گذشت و حتی یکبار هم او را باز و خواست نکرد که اساسا چند بار به گلستان رفتی ؟ و چگونه نظارت کردی که جاده ای به این گل و گشادی ایجاد شد ؟ می شه او را ابقا کرد و اصلا می شه گلستان را واگذار کرد . مثل خیلی از جاهای دیگه و بعد هم ادعا کرد " که الحمد الله امروز همه بیابان ها و مناطق و تالاب های ایران تحت حفاظت ما است و حفاظت می شود !!"

آقای محمدی زاده ! مهمتر از دریافت ببر سیبری و واگذاری پلنگ به روسها و آهو به قطر و واگذاری گونه های کمیاب به باغ وحش های غیر استاندارد و صدور ۱۰۰۰ پروانه شکار برای قوچ و کل و مرال و آهو و جبیر چیزهای دیگر هم هست ! مهمتر از اون پارک ملی گلستان و سرخه حصار و .... حفظ یوز است ! پیگیری وضعیت جاده و رسیدگی به تخلفات صورت گرفته توسط وزارت راه در گلستان و پیگیری بودجه در دولت برای احداث گزینه شمالی است. هر چند پیگیری بودجه وظیفه سازمان شما نیست اما کمک به حفظ گلستان و کمک به خروج عوامل راه و ترابری از پارک شما که هست !

یوز پلنگ را معاوضه نکنید

آقای محمدی زاده ،‌می دانید به چه می اندیشم ؟ به اینکه می دانم روزی فرا میرسد که یوز ایران را هم با شیر آسیایی که زمانی خواستگاهش در ایران بوده ،‌معامله و معاوضه خواهید کرد! و این دیگر قابل چشم پوشی نیست ! قطعا آن روز هم یوز ایران وجه المصالحه یک امر سیاسی دیگری خواهد شد و شاید آن چیز واردات بنزین باشد! امیدوارم با درایتی که از شما به عنوان یک مدیر  اجرایی سراغ داریم از هم اکنون به همه بفهمانید که وضعیت یوز مثل پلنگ نیست که هر که خواست به آنها بدهیم ! به همه بفهمانید که نه یوز می دهیم و نه شیر به دردمان می خورد و نه زیستگاهی برای شیر داریم !

چرا که نه جدا کردن حتی یک قلاده یوز از جمعیت محدود یوزهای ایرانی کاری کارشناسی و مورد تایید است و نه آوردن شیر به ایران به معنی احیای نسل شیر تلقی می شود! البته اگر قرار باشد شیر به باغ وحش های ایران بیاید خیلی هم خوب است ! کماینکه اگر همین امروز تصمیم بگیرید ببرهای سیبریایی را در صورت ورود به ایران به باغ وحش بدهید کاری معقول انجام داده اید . چون لااقل باغ وحش از بغل اون و از محل جذب بازدید کننده پول در میاره ولی این ببرها برای شما و سازمان تان جز دردسر و هزینه چیز دیگری نخواهد داشت !

واکنش دکتر کیابی و مهندس دره شوری به طرح معاوضه پلنگ ایران با بب

 امروز در روزنامه پول گزارشی از نقطه نظرات کارشناسی دکتر بهرام کیابی و مهندس بیژن فرهنگ دره شوری تحت عنوان احیای نسل ببر مازندران غیر ممکن است کار کردم . این دو نفر از چهره های صاحب نام و مورد قبول اکثر طرفداران محیط زیست و جامعه علمی و زیست محیطی کشور هستند .

دکتر کیابی ،‌عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و بوم شناس متخصص حیات وحش است . او نخستین ایرانی است که موفق شد در سالهای پیش از انقلاب دکترای خود را در رشته بوم شناسی حیات وحش از یکی از دانشگاههای آمریکا کسب کند و مهندس دره شوری نیز چهره نام آشنا و محبوب دیگری که نزدیک به ۵۰ سال است همه ایران را زیر پا گذاشته و همه زندگی خود را صرف حیات وحش این کشور و البته ثبت تصاویر آنها کرده است . هر دوی این افراد همچون دکتر اسماعیل کهرم احیای نسل ببر مازندران را به معنای واقعی آن غیر ممکن می دانستند چون معتقدند ما دیگر زیستگاه بکر و دست نخورده ای برای این کار نداریم و نگهداری دو ببر در قفس هم ، احیای نسل ببر نیست و بهتر بود یک باغ وحش آن را می اورد نه  سازمان محیط زیست.

دکتر کیابی: اخیرا مقاله‌ای در یکی از نشریات علمی منتشر شده که محقق بر اساس مطالعات ژنتیکی اظهار داشته ببر مازندران و ببر سیبری با هم تشابه ژنتیکی دارند ولی این به معنی این نیست که ببر سیبری همان ببر مازندران است در حالی که این دو، تنها ارتباط خویشاوندی دارند.

دکتر کیابی : اینکه می‌گویند ببر سیبری همان ببر مازندران است درست مثل این است که بگوییم Bulldog با سگ نژاد sanbernard یکی است و بعد هم بگوییم خب سگ، سگ است!

بیژن دره شوری: این ببرها را نمی‌توان هرگز در محیط طبیعی رهاسازی یا به اصطلاح آقایان احیای نسل کرد و تنها می‌توان محوطه‌ای را برای آنها فنس‌کشی و روزی یک گاو هم خریداری کرد تا به عنوان خوراک آنها مورد استفاده قرار گیرد و مطمئنا بعد از مدتی هم این ببرها بر اثر اسهال یا سایر بیماری‌ها می‌میرند.

بیژن دره شوری: ورود ببر به ایران تنها جنبه سیاسی داشته و متاسفم که حتی محیط زیست را هم سیاسی کردند در حالی که مدیریت محیط زیست باید بر اساس دانش و سابقه کار و شایستگی افراد باشد اما آدم‌هایی را برای محیط زیست می‌آورند که به جای شایستگی تنها پشت میز می‌نشینند و تصمیم می‌گیرند.

بیژن دره شوری: ما باید نخست زیستگاه مناسب ببر را آماده و فراهم می‌کردیم و بعد هم که ببرها را می‌آوردیم باید اقدام به آماده کردن سایر زیستگاه‌ها در همسایگی آن می‌کردیم. امروز نه در مازندران که در گلستان هم زیستگاه مناسب ببر سیبری نداریم‌! 

مهندس دره شوری: پارک ملی گلستان را که با احداث این جاده ویران کردید، یک طرف پارک را که سیل برد، طرف دیگرش را پادگان ساختند و یک طرف دیگرش را هم زمین‌های زراعی احاطه کرده است، قوچ و میش و مرالش را هم که نمی‌توانید از چنگ شکارچیان حفظ کنید پس چطور می‌خواهید ببر سیبری را احیا کنید.

دکتر اسماعیل کهرم : مبادله پلنگ ایرانی و ببر سیبری ارتباطی با فعالیت‌های زیست‌محیطی نداشته و یک عمل تبلیغاتی و دیپلماتیک است. ایران هیچ‌وقت ببر سیبری نداشته و ببر هیرکانی بومی ایران است که منقرض شده و امضای چنین توافقنامه‌هایی اقداماتی نمایشی است که ریشه در تبلیغ روابط دیپلماتیک دوطرفه دارد و هیچ سودی برای محیط‌زیست منطقه ندارد.

متن کامل این گزارش را می توانید در اینجا ببیندید