..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..
..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..

..:: محــــــــــیـــط ســـــبـــــــز (بیابان زدایی) ::..

منابع طبیعی-بیابان زدایی-محیط زیست

معامله پلنگ ایران با ببر روسیه،‌نشانه بی تدبیری سازمان محیط زیست

پرده نخست : پارک ملی گلستان ،‌گل سر سبد پارک های ایران که از نظر غنای تنوع زیستی در ایران حرف اول را می زند سالهاست که در آتش ندانم کاری سازمان محیط زیست و سوء مدیریت در این سازمان می سوزد و متاسفانه هنوز هم سایه شوم تخریب بر سر این پارک ،‌سنگینی می کند .

گلستان اولین پارک ملی ایران است ،‌ گلستان تنها منطقه از مجموع ۲۰۰ منطقه تحت حفاظت سازمان محیط زیست است که این سازمان سند ۶ دانگ مالکیت آنرا در اختیار دارد. گلستان یک هفتم تنوع گیاهی ایران و ۵۰ درصد تنوع جانوری ایران را تنها در مساحتی به اندازه ۹۰ هزار هکتار در خود جای داده است . پارک ملی گلستان تنها نقطه در ایران است که در محدوده ۹۰ هزار هکتاری اش هم جنگل دارد ،‌هم دشت و استپ و هم تالاب ! بله تالاب هم دارد! گلستان همه چیز دارد فقط یک چیز ندارد ! گلستان مدیر مدبر و مسئول و دلسوز ندارد . گلستان متولی دلسوز ندارد .

اینقدر که ۵ سال است به بهانه ترمیم یک جاده مرگبار ،‌ در حال تخریب است و هیچ کس در سازمان محیط زیست دم بر نمی اورد که آخر چرا ترمیم جاده به جای دو سال شده ۵ سال و هنوز هم تمام نشده؟ چرا جاده به جای عرض ۱۱ متر شده ۵۰ متر ؟ چرا یک جاده ۱۱ متری ۴۰ متر شانه خاکی دارد ؟ چرا ۱۰ تا پل عظیم داره ؟ چرا دیواره های ۶ متری بتونی داره ؟ چرا تخریب جنگل و پوزه داره ؟ چرا مصالح جاده از بستر رودخانه دوغ در داخل پارک تامین می شه ؟ و یه عالمه چراهای دیگه ؟ اصلا کسی می دونه چرا تابحال کسی از مدیر استان گلستان نپرسیده که مگر این پل ها یک شبه ابجاد شد ؟ شما کجا بودید که ندیدید؟ چرا همه دیدند الا شما ؟ اصلا چند بار تابحال به پارک رفتید ؟

پرده دوم : در چنین شرایطی که گلستان دیگر عملا از دست رفته و سازمان محیط زیست با وجود همه اهرم های قانونی معتبرش خودش را در برابر استاندار گلستان (که به تازگی نماینده تام الختیار احمدی نژاد در مورد تعیین تکلیف جاده پارک ملی گلستان شده)،‌ بانده می بیند ، و یه جورایی بی خیال گلستان و خیلی جاهی دیگه مثل سرخه حصار و خجیر و ... شده ، خبر می رسد که آقایان در حال اهدای سه پلنگ ایرانی به روس ها و دریافت سه ببر تحت عنوان ببر سیبری هستند . ضمن اینکه گویا قرار شده در همین کنار گوشه ها و همین روزها دو راس آهو هم به شیخ نشین قطر اهدا شود!

خب ! اینکه قرار است سه پلنگ به روس ها بدهیم ،‌اصلا محل بحث نگارنده و بسیاری از کسانی که به این طرح انتقاد دارند نیست. نوش جون روس ها ! شاید پلنگ های ایران در روسیه آخر عاقبت به خیر بشند و از گوشه تنگ و تاریک قفس های باغ وحش ها و ادارات محیط زیست نجات یابند .

اما پرسش این است :

آقای محمدی زاده ،‌رییس محترم سازمان محیط زیست

آقای دکتر صدوق ،‌ معاون محترم تحصیل کرده و قدیمی سازمان محیط زیست

آقای ضیایی،‌مشاور محترم با تجربه و بیابان رفته سازمان محیط زیست

۱- اصلا ببر سیبری به چه درد ما می خورد ؟ می خواهیم ببرها را کجا ببریم ؟ مرگ نه اینکه اگر پلنگ در روسیه منقرض شد و ببر در ایران ،‌به دلیل تخریب زیستگاه بود ؟

مگر نه اینکه اگر شیر ایرانی منقرض شد به دلیل تخریب زیستگاهش بود ؟

مگر نه اینکه اگر گوزن زرد در دز و کرخه منقرض شد به دلیل تخریب زیستگاهش بود ؟

حال قرار است ببرهای محترم سیبریایی در کدام منطقه امن و در کدام جنگل جلگه ای و در کدام قسمت ایران رها سازی شوند ؟

برای ببر زیستگاه فراهم کردید که امروز با روس ها یادداشت تفاهم برای اهدای پلنگ و دریافت ببر امضا کردید ؟

شنیدیم که قرار است ببرهای سیبریایی (تازه اگر ببر سیبریایی باشد و سر سازمان راکلاه نگذارند و ببرهای با نژادهای مختلط تحویل ایران ندهند! ) را به میانکاله در استان مازندران ببرید!

آقای ضیایی !

شما که بهتر از هر کس دیگری می دانید که ببر مثل پلنگ و یوز نیست ! ببر اگر به انسان حمله کند ،‌ مثل پلنگ نرم و با ظرافت برخورد نمی کند. اصلا مگر ما در میانکاله زیستگاه بکر و دست نخورده و به دور از انسان هم داریم که می خواهید ببر را به میانکاله ببرید ؟!

در میانکاله دهها واحد دامداری و کانون های انسانی است . در پیرامون میانکاله بیش از ۹۰۰۰ نفر سکنه است . چطور می خواهید ببر را به میانکاله ببرید ؟ ببر و شیر ایران در شرایطی منقرض شد که ایران در ان روزها شاید ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر جمعیت داشت اما مروز بیش از ۷۵ میلیون جمعیت داره که الا ماشاء الله همه ایران را هم صاحب شدند ! ببر را کجا می خواهید ببرید؟؟؟

آقای دکتر صدوق عزیز!

اگر هم که قرار است ببرها را داخل قفس و یا محوطه فنس کشی شده قرار دهید ،‌مگر همین شما نبودید که بارها و بارها در جلسات مدیریتی و در حضور خبرنگاران و کارشناسان گفتید :فنس کشی ممنوع است و دیگر بودجه و اعتباری برای فنس کشی نمیدهیم و اجازه فنس کشی هم نمی دهیم؟

پس با کدام رویکرد مدیریتی و مطالعاتی دست به چنین معامله ای زده اید ؟

آقای محمدی زاده عزیز!

شما بارها گفتید که نسل ببر مازندران را احیا خواهید کردید . اینکه شما دوست دارید نسل ببر را احیا کنید با اینکه آیا واقعا این امر شدنی است زمین تا آسمان فرق دارد . نیت شما خیر است اما علی رغم همه اظهاراتتان که می گفتید ما برای هر کارمان کار کارشناسی می کنیم و بدون مطالعه کاری انجام نمی دهیم در تضاد است .

اگر ادعا می کنید که کار کارشناسی انجام دادید بفرمایید از زمان پدید آمدن چنین ایده ای در ذهن شما تا زمان انعقاد تفاهم نامه بین شما و وزیر محیط زیست روسیه که امروز بود ،‌چند ساعت کار کارشناسی ،‌چند بار بازدید میدانی ،‌ با حضور کارشناسان داخلی و خارجی انجام شده؟ چند صفحه گزارش از این مطالعات بیرون آمده است ؟ اصلا نظر کارشناسان دفتر حیات وحش را پرسیدید ؟ اصلا نظر کارشناسان دفتر زیستگاهها و نظر اساتید دانشگاهی را پرسیدید که اساسا چند وجب جنگل جلگه ای حفاظت شده در جنوب دریای خزر برایمان باقی مانده است که بخواهیم ببر در آن رها کنیم ؟

جنگل های میان بندمان هم تخریب شده چه رسد به جلگه ای ! پس ببر را کجا و در کدام زیستگاه می خواهید احیا کنید؟

آیا پیامدهای اجتماعی و امنیتی و اقتصادی ورود ببر به ایران و نگه داشتن آن در قفس یا فنس را محاسبه کردید ؟ اگر هم نیت تان رها سازی آن در طبیعت است آیا براورد اعتبار برای پاکسازی اراضی میانکاله و محیط پیرامونی آن از سکنه و بافت انسانی کردید؟

اصلا هیچ فکر کرده اید اگر یکی از این ببرها از محوطه فنس کشی شده در میانکاله، به هر دلیلی موفق به فرار شود با توجه به اینکه از توان شنا کردن هم برخوردار است و با توجه به اینکه غذایی هم در منطقه ندارد تا بخورد ،‌اگر به هزاران انسانی که دراین منطقه و پیرامون آن ساکن هستند حمله کند چه اتفاقی می افتد ؟

ما امروز به دلیل کمبود طعمه شاهد ورود پلنگ به حریم روستاها و زد و خورد این جانور با مردم هستیم . آیا این کم نیست که حالاباید نگران حمله ببر هم باشیم ؟ می دانید اگر چنین اتفاقی بیافتد چه تبعات اجتماعی و امنیتی سوئی برجا خواهد گذاشت و چه هجمه عظیمی علیه حیات وحش بدبخت ابن مرز و بوم به راه خواهد افتاد ؟ برای یک گرگ بدبختی که سال گذشته در یکی از شهرهای استان همدان به روستا حمله ور شده بود تا دو توله اش را که در دست روستاییان بود نجات دهد ،‌ستاد مبارزه با گرگ با حضور بسیج و محیط زیست و فرمانداری تشکیل شد و با تفنگ و چماق موتئور سواران راهی دشت و بیابان و گوهستان شدند تا گرگ ها نابود کنند و موفق هم شدند چون ۱۱ قلاده گرگ (اگر اشتباه نکنم )و شگ وحشی را کشتند . می دانید اگر چنین اتفاقی در جامعه طبیعت ستیز و حیوان گریز ایران بیافتد دیگر این فقط ببرهای نور چشمی شما نیستند که نابود می شوند بلکه هر چه گرگ و شغال و پلنگ و گربه وحشی و ... هم هست نابود می شوند؟

آقای محمدی زاده !

سازمان متبوع شما ،‌ یکماه قبل پلنگ و سیاه گوش و کل و بز و گوزن زردی را که در پارک پردیسان نگهداری می شد  تنها به این دلیل که از پس تامین هزینه علوفه چهار تا بز و گوزن و  تامین گوشت دوتا پلنگ و سیاه گوش بر نمی آمد مفت و مجانی و با خواهش و التماس به باغ وحش بابلسر و مشهد واگذار کرد. حالا چطور است که می خواهید ۳ قلاده ببر سیبریایی را با کلی هزینه فنس کشی منطقه و کلی هزینه تامین خوراک برای این سه ببر نگهداری کنید ؟

می گویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ! لازم نیست نسل گونه ای را که ۶۰ سال است منقرض شده احیا کنید! شما جلوی انقراض نسل یوز را بگیرید همه ایران و نسل های بعدی این سرزمین شما را دعا می کنند. شما سنگ استخراج نفت و گاز در پارک ملی کویر را به سینه نزنید و بگذارید کویر به عنوان یکی از آخرین پناهگاههای یوز ایران ،‌حفظ شود ،‌احیای نسل ببر پیشکش ! امروز همه ۸ گونه گربه سان ایران به اضافه خرس سیاه و گوزن زرد و آهو و قوچ لارستان و  دهها گونه کمیاب پرندگان ایران در معرض نابودی و خطر انقراض قرار دارند ،‌جلوی انقراض آنها را بگیرید . چرا که هنوز امیدی به نجات این جانوران هست . چون هنوز زیستگاهشان ۱۰۰ درصد تخریب نشده و می توان آن را احیا کرد.

بخدا قسم هیچ اشکالی نداشت اگر تنها و تنها به خاطر ملاحظات سیاسی و دستورات بالادستی ها بدون هیچ چشم داشتی پلنگ را به روس ها دو دستی تقدیم می کردید و می دادید و ببر هم نمی گرفتید! چرا که تبعات ورود ببر به ایران و پوچ و بی ارزش بودن اهداف پشت سر آن و هزینه های غیر قابل تصور برای نگهداری آن خارج از حد تصور است .

احیای نسل ببر در مازندران تنها یک خیال واهی است . وقعی نیست که چرا پلنگ دادید هر چند برای همین هم اگر قرار باشد اظهار نظر شود ،‌خیلی حرفا برای گفتن هست اما گویا مبادله پلنگ و ببر بین ایران و روسیه بیش از آنکه تصمیم ایران برای احیای نسل ببر باشد ،تنها خواست و اراده روس ها برای داشتن پلنگ بوده و این خواسته را وقتی به ایران اعلام کردند ایران هم با آغوش باز و بی چون چرا پذیرفته و حالا برای اینکه دهن معترضان محیط زیستی مثل من و امثال من بسته شود که چرا قبول کردید و چرا پلنگ دادید بحث ببر هم را پیش کشیدید که پس پلنگ می دهیم و به جاش ببر می گیریم .

در حالی که توان نگهداری ببرها را هم نداریم چه رسد به احیای نسل ببر ! از همه مهمتر اینکه اکوسیستم هم امروز بعد از گذشت چند دهه، توان پذیرش و میزبانی ببر را ندارد چون کاملا از بین رفته است .

به جای ببر ،‌ هواپیمای اطفای حریق جنگل و یا گردنبند ردیاب ماهواره ای می گرفتید!!

آقای محمدی زاده ،‌حق آن بود که اگر پلنگ ایرانی امروز وجه المصالحه امورات سیاسی کشور شده ،‌ لااقل در قبال این موضوع و به جای دریافت ببر ،‌ درخواست همکاری های فنی و کارشناسی از روس ها می کردید. مثلا می گفتید چند دوره آموزشی مدیریت پارکداری با حضور کارشناسان سازمان محیط زیست برایتان در روسیه برگزار می کردند و یا گردنبندهای ردیاب ماهواره ای برای ردیابی یوزپلنگ هایمان از آنها می گرفتید . یا هواپیمای آب پاش و مخصوص اطفای حریق جنگل از آنها می گرفتید!

اینها چیزهایی است که به درد ما می خورد . چون سالهاست که به دلیل تحریم اقتصادی ،‌ جنگل های ما در آتش می سوزند اما نمی توانیم هواپیماهای مخصوص اطفای حریق از جایی خریداری کنیم و یا اینکه به دلیل تحریم ،‌گردنبند ردیاب ماهواره ای به ما نمی دهند . اینطوری هم سازمان محیط زیست از هواپیماهای اطفای حریق برای مقابله با آتش سوزی هایی که هر ساله صدها هکتار از جنگل های پارک ملی گلستان و جنگل های دنا در زاگرس را از بین می برد ،‌استفاده می کرد و هم در مواقع لزوم این هواپیماها را به سازمان جنگل ها و مراتع کشور هم اجاره می داد تا برای اطفای حریق جنگل ها از انها استفاده کنند . آخر ببر به چه درد ما می خورد ؟

 مدیریت محیط زیست با مدیریت باغ وحش متفاوت است

متاسفانه درد این است که امروز شیوه مدیریت در سازمان محیط زیست به جای مدیریت اکوسیستمی و مدیریت حیات وحش به مدیریت باغ وحشی تبدیل شده . تا وقتی که مجید خان یزدانی ،‌همسر خانم جوادی بود همین آش و کاسه بود و حالاهم که ایشان رفته ،‌ مدیران جدید جای آنها را گرفته اند.

چرا ؟ چون آقایان فکر می کنند وظیفه شان حفاظت از گونه ها در قفس و محوطه فنس کشی است . در حالی که این وظیفه باغ وحش ها است نه وظیفه سازمان حفاظت محیط زیست .

مدیریت باغ وحشی که نیازی که به داشتن پست معاونت ریاست جمهوری ندارد . اما وقتی رییس سازمان محیط زیست همزمان معاون رییس جمهور هم می شود یعنی اینکه وظیفه اش بسیار خطیرتر و بزرگتر از این است که ۳ تا ببر را در قفس در میانکاله نگهداری کند و هر دو سه روز یکبار یک خر سر بریده یا ۴۰ -۵۰ کیلو گوشن گاو را جلوی آنها بیاندازد تا نوش جان کنند .

مدیریت سازمان محیط زیست یعنی اینکه جلوی تخریب اکوسیستم را بگیرد . جلوی تخریب پارک ملی گلستان را بگیرد ،‌جلوی انقراض یوز و گوزن را بگیرد ،‌زیستگاه این گونه ها را دودستی حفظ کند نه اینکه به ثمن بخس به همه ارگانها و نهادهای دولتی واگذار کند و بعد هم بگوید :

مملکت نیاز به توسعه جاده دارد ،‌

مملکت نیاز به نفت و گاز و پتروشیمی دارد

مملکت سیمان و کارخانه سیمان می خواهد

فلان نماینده مجلس جاده می خواهد

فلان آقا پتروشیمی در گلستان می خواهد

اون یکی شن و ماسه مفتی برای توسعه بندر نوشهر می خواهد . حالا مهم نیست که کوههای حفاظت شده البرز مرکزی را می تراشند یا حریم ذخیره گاه جنگلی زربین حسن آباد را! مهم این است که پیمانکار خاک می خواد و چون گردنش هم کلفت است و دوست نداره پول بده ماسه بخره ،‌پس بذار کوه و تپه های حفاظت شده ما را در البرز مرکزی شمالی بتراشه !!

تعاونی فلان وزارتخانه خانه و مسکن می خواهد .....

بخدا قسم این مدیریت نیست !

در شگفتم که چرا کارشناسان سازمان محیط زیست سکوت اختیار کرده و خود را به تصمیمات خلق الساعه و بعضا غیر کارشناسی مدیران بالادستی وانهاده اند . همه مهر سکوت روی دهان خود زده اند و جسارت دو دقیقه صبحت کردن در برابر مدیرانشان را از دست داده اند . کارشان فقط شده نق زدن پیش خبرنگاران و پچ پچ کردن بین خودشان که دیدید فلان شد و بهمان شد .

بابا شما را بخدا حرف بزنید ،‌نظر بدهید ،‌ حتی اگر به حرفتان گوش نکردند ،‌حتی اگر از شما نظر نخواستند ! شما بگویید شاید این بندگان خدا هم قانع شدند و نقطه نظرات کارشناسی شما را گوش کردند و اجرا کردند . اما متاسفانه امروز اینطور نیست . یا کارشناسان سکوت کرده اند و یا اگر هم حرف می زنند تنها و تنها برای کسب رضایت مدیرانشان و برای خوشایند آنها حرف می زنند و هر چه آنها بگویند تایید می کنند . مثلا کارشناسانی که تاهمین پریروز در زمان دلاور نجفی و خانم جوادی سنگ فنس کشی و تکثیر در اسارت را به سینه می زدند همچین که دکتر صدوق آمد، چون میدونستند اون از فنس کشی خوشش نمی اید به جرگه مخالفان فنس کشی و تکثیر در اسارت پیوستند .

می بینید ! درد محیط زیست ما این است که حرف هایمان به جای اینکه کارشناسی باشد تنها برای برای خود شیرینی و کسب موقعیت و حفظ ارتباط با فلان مدیر و ... است .

دلم برای طبیعت ایران می سوزد ! ای کاش سازمانی که اینقدر به فکر احیای نسل ببر است به فکر حفظ یوز و نجات یوز از خطر انقراض بود .

آقای محمدی زاده ! بخدا اینگونه نیست که شما فکر می کنید نسل یوز دیگر در خطر انقراض نیست ! بخدا اینگونه نیست که شما ادعا کردید و گفتید :" در سایه دولت نهم نسل یوز از ۵ تارسید به ۷۰ تا " نه در سایه دولت نهم که در سایه دولت هشتم هم نشد ۷۰ تا !! بهتر است بدونید در سایه دولت نهم اتفاقا طرح حفاظت از یوز و حمایتهای مالی اش هم متوقف شد و زیستگاهها بسیار آسیب دید به خاطر نبود اعتبار و بودجه .

بخدا هنوز هم کسی به طور قطعی نمیدونه چقدر یوز داریم . اصلا گیرم که ۷۰ تاباشه این به معنی برون رفت از بحران نیست . تا وقتی این جمعیت به ۲۰۰ تانرسه از بحران خارج نشده ! و افزایش جمعیت به ۲۰۰ تا هم با حرف و کلام نیست . می شه ۳ سال دیگه هم گفت در سایه دولت دهم جمعیت یوز شد ۲۰۰ تا ! اما از حرف تا عمل خیلی تفاوت وجود داره ،‌

ای کاش به جای صرف هزینه برای بردن روس ها و دیدن پارک ملی گلستان ،‌خودتان و معاونانتان قبول زحمت می کردید و برای تماشای تخریب های صورت گرفته در پارک ملی گلستان به گلستان می رفتید ،‌ای کاش برای بررسی جاده گلستان شما و معاونانتان به پارک ملی می رفتید ،‌هر چند الان که مدیران و کارشناسانتان می روند نیک می دانم که هرگز واقعیت را آنطور که در گلستان هست نمی بینند ! چون نمی خواهند ببینند .

بله! می توان ،‌جاده با عرض  ۶۰ متر را ۱۱ متر دید ! می توان رودخانه تغییر مسیر داده شده و تنگ شده را دید و ادعا کرد این رودخانه از ابتدای آفرینش همین قدر بوده ! می توان تخریب جنگل را دید و بعد ادعا کرد" ۴ تادرخت که بیشتر نبوده !"

می شه لاشه بی جان دهها گونه ارزشمند جانوری را بر بستر جاده گلستان دید و بعد توجیه کرد که " در روز صدها نفر انسان در جاده ها کشته می شوند و شما سر تصادف ۴ تا جانور موندید معطل !" می شه مثل مسئولان استانداری گلستان که روز پنجشنبه در جمع معترضان به تخریب پارک ملی گلستان سخن می گفتند ،‌ادعا کرد که اصلا هیچ تغییر اکولوژیکی در پارک رخ نداده و جاده سازی که تموم شد دور و بر جاده را شخم می زنیم تا درخت و بوته در بیاد !

بله می شه مفهوم تغییرات اکولوژیکی را که سالهاست در کتابهای درسی و دانشگاهی تدریس می شود و مورد توافق مجامع علمی دنیا است ،‌ یک شبه و به خواست یک نفر تغییر داد و تغییر اکولوژیکی را آنگونه تعریف کرد که مثلا استاندار گلستان می خواهد! 

بله می شود چشم از روی همه حقایق و واقعیت ها و همه تخریب ها و سوء مدیریت ها از گذشته تاکنون بست و آینده را همانگونه دید که مدیران نالایق گذشته دیدند . می شود از سر تقصیرات یک مدیر استانی برای چشم پوشی از تخریب های پارک ملی گلستان گذشت و حتی یکبار هم او را باز و خواست نکرد که اساسا چند بار به گلستان رفتی ؟ و چگونه نظارت کردی که جاده ای به این گل و گشادی ایجاد شد ؟ می شه او را ابقا کرد و اصلا می شه گلستان را واگذار کرد . مثل خیلی از جاهای دیگه و بعد هم ادعا کرد " که الحمد الله امروز همه بیابان ها و مناطق و تالاب های ایران تحت حفاظت ما است و حفاظت می شود !!"

آقای محمدی زاده ! مهمتر از دریافت ببر سیبری و واگذاری پلنگ به روسها و آهو به قطر و واگذاری گونه های کمیاب به باغ وحش های غیر استاندارد و صدور ۱۰۰۰ پروانه شکار برای قوچ و کل و مرال و آهو و جبیر چیزهای دیگر هم هست ! مهمتر از اون پارک ملی گلستان و سرخه حصار و .... حفظ یوز است ! پیگیری وضعیت جاده و رسیدگی به تخلفات صورت گرفته توسط وزارت راه در گلستان و پیگیری بودجه در دولت برای احداث گزینه شمالی است. هر چند پیگیری بودجه وظیفه سازمان شما نیست اما کمک به حفظ گلستان و کمک به خروج عوامل راه و ترابری از پارک شما که هست !

یوز پلنگ را معاوضه نکنید

آقای محمدی زاده ،‌می دانید به چه می اندیشم ؟ به اینکه می دانم روزی فرا میرسد که یوز ایران را هم با شیر آسیایی که زمانی خواستگاهش در ایران بوده ،‌معامله و معاوضه خواهید کرد! و این دیگر قابل چشم پوشی نیست ! قطعا آن روز هم یوز ایران وجه المصالحه یک امر سیاسی دیگری خواهد شد و شاید آن چیز واردات بنزین باشد! امیدوارم با درایتی که از شما به عنوان یک مدیر  اجرایی سراغ داریم از هم اکنون به همه بفهمانید که وضعیت یوز مثل پلنگ نیست که هر که خواست به آنها بدهیم ! به همه بفهمانید که نه یوز می دهیم و نه شیر به دردمان می خورد و نه زیستگاهی برای شیر داریم !

چرا که نه جدا کردن حتی یک قلاده یوز از جمعیت محدود یوزهای ایرانی کاری کارشناسی و مورد تایید است و نه آوردن شیر به ایران به معنی احیای نسل شیر تلقی می شود! البته اگر قرار باشد شیر به باغ وحش های ایران بیاید خیلی هم خوب است ! کماینکه اگر همین امروز تصمیم بگیرید ببرهای سیبریایی را در صورت ورود به ایران به باغ وحش بدهید کاری معقول انجام داده اید . چون لااقل باغ وحش از بغل اون و از محل جذب بازدید کننده پول در میاره ولی این ببرها برای شما و سازمان تان جز دردسر و هزینه چیز دیگری نخواهد داشت !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد